سریال معروف سرقت پول داستان همراهی افرادی است که که هیچ شناختی از یکدیگر ندارند اما برای یک هدف واحد تحت رهبری هکر جوانی با نام مستعار پروفسور، دست به سرقتهای مختلفی میزنند. اما درسهای این ماجرا برای مدیریت تیم و رهبری کسب و کارها چیست؟
معرفی
احتمالا وقتی الکس پینا، خالق سریال «سرقت پول»، به آخرین ویرایش فیلمنامه این سریال نگاه میکرد، هرگز تصور نمیکرد سریال جذاب و هیجانانگیز او به یکی از محبوبترین سریالهای تلویزیونی چند سال اخیر تبدیل شود. این سریال اسپانیایی با نام اصلی La Casa De Papel به سرعت به شهرتی جهانی دست پیدا کرد و حالا میلیونها هوادار در سراسر جهان منتظر تماشای فصل پنجم و پایانی آن هستند.
یکی از جذابترین جنبههای این سریال اسامی شهرهایی است که هر شخصیت با آن شناخته میشود. اما در این میان تنها رهبر گروه، شخص پروفسوراست که از سایرین متمایز است و اسم شهر خاصی را یدک نمی کشد اما دارای نام مستعاردیگری هم هست که بعدا به آن خواهیم پرداخت.
ارتقا به سبک نتفلیکس
سریال خانه کاغذی یا سرقت پول (Money Heist) در فصول ابتدایی با بودجه کمی ساخته شد. در این دوره فیلمبرداری بیشتر در خیابانهای مادرید، پایتخت اسپانیا انجام میشد. تا اینکه نتفلیکس و بودجه هنگفتش وارد کار شد و از اینجا به بعد شاهد جزایر اختصاصی، هلیکوپترهای گران قیمت و معابد بودائی بودیم که حتماً خرج زیادی روی دست نتفلیکس گذاشته اند.
با اینکه بسیاری از منتقدان معتقدند فصل یک و دو با وجود کمهزینه بودن بهترین بخشهای این سریال بودند، اما ارتقا بودجه، سکانسهای چشم نواز و پرزرقوبرق و البته نام نتفلیکس بیشک نقش مهمی در افزایش مخاطبان آن در سراسر دنیا داشت.
بخش چهارم سریال به زبان فارسی دوبله شده و در حال پخش در شبکه های فارسی زبان داخلی، خارجی و محیط مجازی است.
تغییر لوکیشن
برنامه از ابتدا این بود که بخش بزرگی از سکانسهای فصل یک و دو در ضرابخانه سلطنتی اسپانیا با مدیریت وزارت اقتصاد و تجارت این کشور، فیلمبرداری شود. اما متاسفانه با وجود همه تلاشها اجازه فیلمبرداری در این مکان صادر نشد؛ بنابراین سازندگان مجبور شدند در این زمینه فکر اساسی بکنند.
خوشبختانه مادرید ساختمانهای تاریخی زیادی دارد که معماری آنها کموبیش به هم شباهت دارد. بنابراین فیلمبرداری سکانسهای خارجی در شورای تحقیقات ملی اسپانیا (CSIS) انجام و بقیه سکانسهای داخلی در یک استودیو فیلمبرداری شد.
نوشتن فیلمنامه همزمان با ساخت
فیلمنامه بعضی از سریالها پیش از پخش آزمایشی از قسمت اول تا آخر آماده است اما این اتفاق در مورد این سریال صدق نمیکند. درواقع نویسندگان سریال منتظر پخش آن میمانند و سپس بر اساس واکنش مخاطبان چند قسمت آینده را مینویسند. این روش نان داغ، کباب داغ به قولی، علیرغم مهیج بودن برای سریالی با این سطح از توجه بینالمللی خطرناک هم هست.
شخصیتهای اصلی
مهمترین شخصیت های این سریال را به شرح زیر معرفی می کنیم. با مطالعه بیوگرافی این افراد، نرکیب و توانمندی افراد و تیم سرقت، آیا تشابهی در کسب و کار خود با شخصیت آنها می یابید؟
پروفسور: رهبر گروه - شخصیت قاطع، دقیق و با اراده
یک حقیقت جالب در مورد پروفسور آن است که او یک اسم مستعاردوم دارد. پروفسور نام یک شهر غیررسمی یعنی «واتیکان» را یدک میکشد. مثل مدیرانی که یک سازمان غیر رسمی را هدایت می کنند. «واتیکان» شهری است که بهخوبی محافظت میشود، اسرارآمیز و از همه مهمتر مملو از علم و دانش است. ویژگیهایی که دقیقاً با شخصیت پروفسور مطابقت دارد.
اگرشما یکی از آن کسانی هستید که چشم انداز مشخصی برای یک کسب و کاردارید، برنامهای دقیق برای آینده، طراحی کرده و با دقت و احتیاط تمام، تیم خود را رهبری میکنید، پس قطعاً "پروفسور" هستید. سرخیو مارکینا ارادهای آهنین داشته و به سلامت تیمش بسیار اهمیت میدهد. او شجاع است و می داند چه وقت چه تصمیمی بگیرد و چگونه تیمش را از شرایط سخت بیرون بکشد. بدون اغراق باید گفت وی عصاره تمام آن چیزی است که به عنوان آمیزه رهبری می شناسیم.
هر چند به نظر می رسد پروفسور فقط روی نقشه اش تمرکز دارد اما فکر نکنید او یک آدم کاملاً خشک، منطقی و بی روح است. جالب است که پروفسور داستان ما درگیر رابطه عاطفی هم می شود. ازدواج او با افسر سابق پرونده و پیوند مستحکم آنها مثال زدنی است.
نکته جالب فصل چهارم آزاد کردن همسرپروفسور از بند پلیس و اعزام او به محل عملیات سرقت با یک نقشه حساب شده است. او که در چند سکانس قبلی به بیرون گود نشستن و لنگ کردن حریف متهم شده بود، عزیزترین شخص زندگی خود را به داخل آتش معرکه می اندازد. به این ترتیب نه تنها یک ضرب شست اساسی به حریف نشان می دهد بلکه ثابت می کند همراه تیم و در غم و شادیهای آنها شریک است. اتحاد و همدلی اعضای تیم در این بخش به شدت اوج می گیرد و نمایش داده می شود.
گروه سرقت جمع افرادی است که در شادیها و غمهای یک کار با هم و در کنار هم هستند. آیا این تعریف یک تیم و کار خوب تیمی نیست؟
توکیو: شخصیت انفجاری و برونگرا
اگر شما هم نمیتوانید طبیعت انفجاری خود را کنترل کنید و اغلب اوقات، خود را به دردسر میاندازید، پس بدون شک شخصیتی شبیه توکیو دارید. او اغلب وارد جروبحث با اطرافیانش می شود و در هر موقعیتی موضع خاص خود را دارد و به همین دلیل همواره با روسای گروه وارد درگیری می شود.
توکیو اصول کار تیمی را رعایت نمی کند و به سلسله مراتب اعتنایی ندارد. این تیپ آدم ها غیر قابل پیش بینی هستند؛ تبعیت آن ها از احساس و هیجان گاهی به نفع گروه است و گاهی تیم را با چالش مواجه می کند.
توجه کنید وجود افرادی که دارای روحیه انتقادی هستند و دیگران را به چالش می کشند، به رشد تیم و پیشبرد کارها ارزش بی نظیری می کند و نباید آنها را کنار گذاشت.
دنور: جوان پرشور، دمدمی مزاج و بامعرفت
اگر شما انرژی بیپایانی دارید، میتوانید دنور باشید. اگر چه دنور به شدت دمدمی مزاج است اما هر لحظه آمادگی جنگیدن به خاطر دوستان و همراهانش را دارد.
او وفادار، کمی لطیف و رقیق القلب است و به دلیل ویژگیهای شخصیتی دوگانهاش ممکن است آسیب ببیند؛ اما هیچ ابایی ندارد از این که به خاطر رفقایش در خطر بیفتد و حتی آسیب ببیند.
به عبارتی دیگر، دنور جوان، رفیق بازترین آدمی است که در سریال می بینیم. آیا احساس نمی کنید درهر کسب و کاری وجود فردی مثل دنور لازم است؟
مسکو: مو سفید، با تجربه، متین و مورد احترام
به عنوان مسنترین عضو گروه و یک شخصیت باهوش و متین، مسکو توانست احترام و ستایش بسیاری را در داخل سریال و در میان مخاطبان بهدست آورد. توانایی او در آسان گرفتن زندگی، روند کار و چگونگی پیشبرد هر بخش از کار و کل پروژه به همراه رک گویی و صداقت او را به شخصیتی محبوب تبدیل کرده است.
اگر شما نیز دارای شخصیتی هستید که به سادگی درباره دیگران قضاوت نمی کنید وقدرت گوش دادن بالایی دارید، پس مسکو بهترین گزینه برای شماست.
مهارتهای هوش هیجانی مسکو بی نظیر است. اگر به چنین افرادی نیاز داشتید، حتما از خدمات کاریابی ما بهره بگیرید.
لیسبون: شریک قابل اعتماد و همدل
اگر شما هم میدانید چطور جایگاهی برای خود در دنیایی کاملاً مردانه و تحت تسلط مردان بسازید، پس ویژگیهای شخصیتی لیسبون را دارید. لیسبون کسی است که از فصل سوم به تیم سرقت پیوست. لیسبون درباره موضوعات مرتبط با قلب و ذهنش بسیار حساس است. اراده محکمی دارد و تسلیم کلیشه ها نمی شود.
برچسب هایی که روی اشخاص وجود دارد او را درگیر پیش داوری نمی کند و سعی می کند با منطق خودش به آدم های پیرامونش نگاه کند.در نهایت او به ندای قلبش توجه ویژه ای دارد.
لیسبون به همراه مسکو براحتی میتوانند جانشین پروفسور باشند و تیم را از ورطه خطربه سلامت عبور دهند. پروفسور به مساله جانشین پروری و مدیریت عملیاتی هر پروژه توجه کامل دارد. این طرز تفکر باعث آموزش و تربیت زبده ترین افراد یا رنجرهایی شده که کل تیم از ثمرات آن بهره مند میشوند.
نایروبی: شخصیت قابل اعتماد
نایروبی شخصیتی دارد که به ندرت اجازه می دهد احساساتش نقشه تیم را خراب کند (برخلاف شخصیت هایی مانند دنور، ریو و توکیو) و به شدت مصمم است.
اگر شما هم شخصیتی پویا، انعطاف پذیر، کاریزماتیک و انگیزشی دارید وهمیشه در عقیده خود ثابت قدم هستید، نایروبی انتخاب شما خواهد بود . او در درون بسیار مهربان و گرم است و همیشه به یاری کسانی می رود که نیاز به کمک دارند.
شاید بعد از پروفسور و لیسبون او بیش از دیگران قابل اعتماد و اطمینان باشد. او ذاتا رهبری برونگرا برای تیم سرقت است، احساسش را مخفی نمی کند اما ترجیح می دهد به جای هدایت گروه در دل ماجرا باشد. نایروبی یک مدیر عملیاتی خوب و موفق است که در فصل چهارم کشته شده و جای خود را به لیسبون می دهد.
آرتورو رامون: کودک نابالغ و به دنبال جلب توجه
این یکی جزو شخصیت های محبوب سریال نیست و جایی در میان تیم سارقان هم ندارد. آرتورو شخصیتی ترسوست که با دادن کارهای سخت به دیگران از عواقب این کارها فرار می کند، جان دیگر گروگانها را به خطر می اندازد، به شدت به دنبال قهرمانسازی از خود است و از افراد آسیب پذیر سوء استفاده میکند.
او که رئیس چاپ اسکناس اسپانیا بوده، بعد از ماجرای سرقت اول و گروگان گرفته شدن، با سوءاستفاده از موقعیتش وارد کار سخنرانی انگیزشی میشود. او به شدت به دنبال جلب توجه است و آشکارا میگوید که می خواهد قهرمان باشد.
آرتور شخصیتی بسیار درمانده و منزجر کننده دارد و ضعف هایش را پشت رفتارهای به ظاهر قهرمانانه مخفی می کند، شخصیتی که به شدت شبیه مدیران پوشالی و کوتوله پرور است.
سایر درسهای مدیریت کسب و کار:
1- برنامه ریزی بر اساس سناریو : پیش بینی تمام گزینه ها، لحاظ نمودن سناریوهای ممکن و داشتن برنامه مشخص برای هر رویداد، آموزش اعضای تیم برای مدیریت ریسک، چیزی است که رهبر تیم بایستی از مرحله تدوین استراتژی تا برنامه ریزی هر پروژه، به دقت رعایت نماید.
2- دید 360 درجه: موسس، کارآفرین یا مدیریت ارشد یک کسب و کاربایستی به تمام اجزای رهبری توجه متعادل نموده، درباره احساسات خود و تیم آگاهی کامل داشته باشد و در یک کلام از هوش هیجانی برخوردار باشد.
3- شناخت زیست بوم کسب و کار: یک مدیر بایستی از محیط اقتصادی و رابطه شرکت با صنعت و روندهای اقتصاد کلان آگاه باشد و این آگاهی را در جهت ایجاد ارزش برای تمام ذینفعان سازمان بکار گیرد.
4- رهبران سطح پنجم: بر اساس آموزه های آقای جیم کالینز در کتاب معروف " از خوب به عالی" تیپ شخصیتی مدیران بی ادعا، توانمند و دارای اهداف ساده و عمیق، می تواند موجب تعالی سازمانی یک کسب و کار شود. خوش به حال سازمانی که تیپ شخصیتی مدیران ارشد آن، مثل پروفسور داستان ما باشد. درغیراین صورت، پیشنهاد می کنیم لااقل به دنبال کشف و جذب این استعدادهای برتر، استفاده از توانمندی های آنان و مشارکت ایشان در به تحقق پیوستن چشم انداز سازمان و فرموله کردن استراتژیهای کسب و کار باشید.
5- کسب و کار را یک مساله شخصی یا حیثیتی بدانید. اگر به سبک بازی تاج و تخت، کسب و کار را مرگ یا پیروزی بدانید، تمام توان یا تخم مرغهای خود را در یک سبد می گذارید و حتما موفق خواهید شد.
توجه:
بیایید نام سریال و سرقت از بانک و سایر مراجع دولتی را بهانه نکنیم و از همه چیز و همه کس بیاموزیم.
منابع: ایرنا، اقتصاد آنلاین و خبرگزاری مهر
منبع عکس: اینترنت
لطفا نظرات خود را با ما در میان بگذارید.
سپاس
ارسال نظرهای شما :