همه انسانها دوست دارند راه خودشان را پیدا کنند و افراد قدرتمند این راه را بهتر و بیشتر مییابند. ما معمولا رفتار بهتری با این افراد داریم و به آنچه میگویند گوش میدهیم. چه کسی دوست ندارد در موضع قدرت باشد؟ اما رسیدن به این جایگاه چندان ساده نیست.
دانشگاهیان، قدرت را حق امتیاز دسترسی به منابعی تعریف میکنند که افراد دیگر به آن نیاز دارند، اما دسترسی ندارند. این منبع میتواند پول باشد. بنابراین، رئیس شما که میتواند درآمد شما را با افزایش حقوق، ترفیع یا اخراج تان کنترل کند، بر شما قدرت دارد. به هر حال این منبع هر چه باشد، همه کس به آن دسترسی ندارد.
انا اینسی، استادیار رفتار سازمانی در مدرسه کسبوکار لندن، قدرت را یک هویت ثابت نمیداند. او میگوید: جالبی مطالعه این موضوع این است که قدرت، وابسته به موقعیت است. مدیری که در یک بخش قدرت را در اختیار دارد، در یک حوزه دیگر چنین جایگاهی ندارد. مدیر عامل شرکتی را در نظر بگیرید که وقتی به خانه میرود، باید حرف کودک لجبازش را گوش کند. پس مساله این است که کدام منبع در آن لحظه مهم است و چه کسی به آن دسترسی بیشتری دارد. وی میگوید: قدرت در حال تغییر و زودگذر است. قدرت نسبی است و همواره به این ربط دارد که در این لحظه چه چیزی اهمیت دارد.
اغراق در ویژگیهای شخصیتی
دکتر اینسی در مورد رابطه قدرت و فساد توضیح میدهد که قدرت لزوما مدیران را به افراد بدی تبدیل نمیکند، بلکه به آنها آزادی عمل بیشتری میدهد تا بیشتر همراستا با اهداف شخصی خود حرکت کنند. بنابراین، اگر کاری دارید که شما را در معرض رشوه خواری قرار میدهد و در آن کار به موضع قدرت میرسید، احتمال اینکه رشوه بگیرید، بیشتر میشود. همزمان، اگر فردی اجتماعی و بخشنده هستید، با به قدرت رسیدن، بیشتر از این ویژگیهای خود استفاده میکنید. در شرکتهایی که سلسله مراتب قدرت در آنها قویتر است، اغراق، بیشتر نمود پیدا میکند. چون چند منبع قدرت (پول، احترام و نفوذ) همراستا میشوند و رفتارهای افسارگسیخته تشدید میشوند.
کلتنر، استاد روانشناسی دانشگاه یو.سی برکلی، در مورد "پارادوکس قدرت" به نتایجی رسیده است. او اشاره میکند که مدیران معمولا به خاطر شایستگیها و یا ویژگیهای خوبی که داشتهاند به قدرت میرسند، اما وقتی چنین جایگاهی بهدست آوردند، به تدریج این ویژگیها را از دست میدهند. بار قدرت - مثل مسوولیتپذیری و اینکه همه میخواهند وقت شما را بگیرند، دلیل این موضوع است. کلتنر مینویسد: ما به سبب ماهیت انسانی خود به قدرت میرسیم و در دنیا تفاوت ایجاد میکنیم، اما تجربه کردن قدرت و امتیازهایی که به دست میآوریم، باعث میشوند مثل افراد جامعهستیز غیرقابل کنترل به بدترین شکل رفتار کنیم و از این قدرت افول کنیم.
کلتنر میگوید که تعریف سنتی از قدرت دیگر قدیمی شده و دنیای مدرن شکل نرمتری از آن را به رسمیت میشناسد: به اعتقاد وی، قدرت همه تعاملات انسانی ما را از روابط بین والدین و فرزندان تا روابط بین همکاران، شکل میدهد. قدرت وسیلهای است که از طریق آن با هم ارتباط برقرار میکنیم. قدرت یعنی از طریق نفوذ در دیگران، در دنیا تفاوت ایجاد کنیم.
پنج روش برای تسخیر قدرت
الیوت شرمن، استادیار رفتار سازمانی به افرادی که میخواهند در کار و زندگی به ردههای بالای قدرت برسند، موارد زیر را توصیه میکند:
۱- یاد بگیرید که دیگران را تحت تاثیر قرار دهید. پیش رفتن به جلو در ابتدای مسیر شغلی، یعنی توسعه و نشان دادن قابلیتها. اما بعد از مدتی پیشرفت به این معنا خواهد بود که چطور میتوانید بر دیگران تاثیر بگذارید. آیا میتوانید در مورد یک رویکرد جدید برای حل مشکل آنها را با خود همراه کنید؟ آیا میتوانید با آنها به یک اجماع نظر برسید؟ دادن پاسخ درست به این سوالها کافی نیست. باید بتوانید پیشبینی کنید، انگیزههای افراد را بدانید و بفهمید چگونه آنها را با خود همراه کنید.
2- تفاوتهای فرهنگی را درک کنید. تفاوتهای فرهنگی نوع نگاه افراد به قدرت را شکل میدهند. در بیشتر فرهنگهای غربی، افراد قدرت را روشی برای رسیدن به اهداف شخصی خود میدانند، اما در برخی فرهنگهای شرقی، قدرت میتواند محدودکننده باشد و حس مسوولیتپذیری در قبال رفاه دیگران را به مدیران القا کند. حدود ۱۰ سال پیش، مدیر عامل شرکت ژاپن ایرلاینز حقوقش را به ۹۰ هزار دلار کاهش داد، دفتر کارش را رها کرد و تصمیم گرفت در کافی شاپ بنشیند و خوراکی بخورد. اما میتوانید تصور کنید مدیر یک بانک سرمایهگذاری در آمریکا چنین کاری کند؟
3- تشنه رقابت بمانید. همه میگویند یک همکار ایدهآل کسی است که به دیگران فکر و به آنها کمک میکند. اما این کل داستان نیست.
بله، این درست است که همه دوست دارند با فردی کار کنند که دارای هدف مشترک با آنها و قابل اعتماد است. اما افراد ردههای بالاتر، همکاری را میخواهند که تشنه رقابت مثبت باشد. آنها همیشه به دنبال سیگنالهایی هستند که تعهد طرف مقابل را بسنجند. آنها نیاز دارند به شما احساس اعتماد داشته باشند تا با خیال راحت روی شما سرمایهگذاری کنند.
4- سیاستها را بدانید. اگر میخواهید پلههای موفقیت در سازمان را طی کنید، دانستن سیاستهای کاری آن سازمان بسیار مهم است. باید در مورد موضع افراد نسبت به مسائل برجسته یا درگیریهایی که قبلا در شرکت پیش آمده، اطلاعات جمع کنید؛ بهخصوص اگر اخیرا به شرکت پیوستهاید. معمولا کسی تمایل ندارد رک و راست به این سوالها جواب بدهد، بنابراین زمان و مکان مناسب را برای پرسیدن آنها انتخاب کنید. به یاد داشته باشید اگر افراد اطلاعات حساسی را در اختیارتان میگذارند، انتظار دارند شما هم این کار را انجام بدهید.
5- مساله جنسیت را در نظر بگیرید. نویسندگان مطلب معتقدند که بچه داشتن باعث میشود به قدرت رسیدن برای زنان سختتر شود. نگهداری از کودک معمولا کار زنان را تحتالشعاع قرار میدهد. جامعه میگوید زنان میتوانند به پیشرفت برسند، اما آنها در ضمن باید مادری نمونه باشند و به الگو تبدیل شوند. این یک هدف کاملا غیرواقعگرایانه است.
در عین حال، خانم لزلی ویکری که مدیرعامل یک شرکتی فعال در زمینهی بازاریابی و بنیانگذارشرکتی در زمینهی جذب و آموزش زنان در حوزهی تکنولوژی است، نظر دیگری در مورد کمتر بودن زنان مدیر نسبت به مردان دارد. او در مقاله ای با عنوان چرا مدیریت کسب وکار برای زنان سختتر است، می گوید افزایش اعتماد به نفس، شبکهسازی و کمک گرفتن از دیگران باعث می شود خانم ها سریع تر به رده های بالاتر سازمان برسند.
در صورت تمایل می توانید متن اصلی را اینجا بخوانید.
لطفا شما هم نظرات خود را با ما در میان بگذارید. سپاسگزار
منبع اصلی: مدرسه کسب و کار لندن، ترجمه: دنیای اقتصاد، مورخ 5 شهریور 1397 با اصلاحات
سایر منابع:
- زومیت، مورخ 3 شهریور 1397
منبع عکس: اینترنت، سایت موسیقی koncertomania
مقاله عالی بود
پاسخ مدیر: سپاسگزار قربان
ارسال نظرهای شما :